۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

جان؟ بله !

راننده هی داشت حرف می‌زد و من داشتم مجله می‌خواندم، ساعت 7 صبح حوصله حرف زدن نداشتم اصلاً. بعضی وقت‌ها از من سئوال می‌پرسید و برای حرف‌هایش تأیید می‌خواست و من که حواسم نبود می‌گفتم "جان؟" و او سئوالش را تکرار می‌کرد و من می‌گفتم"بله".
مجله داشت به صفحه‌های میانی‌اش می‌رسید و راننده هنوز داشت حرف می‌زد. باز سئوالی پرسید و این بار من که فکر می‌کردم مثل سئوالهای قبلش است به سرعت گفتم:"بله". راننده که انگار انتظار تاییدم را نداشت گفت:"جان"؟. سئوالش این بود:" آقا اگه نمی‌خوای حرف بزنی منم حرف نزنم" و من گفته بودم: "بله". تا خود زنجان حرف نزد، زل زده بود به جاده و با قیافه درهم داشت زیرلب چیزهایی می‌گفت که فکر می‌کنم مخاطبش من بودم !

- - - - - - - -

یک جور خل‌بازی عاشقانه:
درگیر یک سئوال اساسی‌ام. چرا من هنوز دوستت دارم؟!

هیچ نظری موجود نیست: