۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

حواس جمع


فراموشکارم و سربه هوا و این شاید علت‌اش همه فکرهای مزاحمی است که توی سرم می‌پیچند همیشه. خیلی چیزها را خیلی جاها جا گذاشته ام، فراوان کلاه‌ها و دستکش‌های رنگ و وارنگ در مدرسه، کلید و کیف و کتابم و گاهی موبایلم را توی ماشین‌ و جاده. چتر هم زیاد جا گذاشته‌ام و خیس شده‌ام زیر بارانی که هر وقت چتر همراهم باشد نمی‌بارد که نمی‌بارد. دلم را کجا جا گذاشته‌ام ؟

کنارگذر:
باران می‌بارد هر روز، زمین کم رنگ آفتاب می‌بیند، خیسی همیشه جاده دوست داشتنی است.

جاده خاکی:‌

دل خوش
جا مانده است
 چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید

(حسین پناهی)

هیچ نظری موجود نیست: