۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

خالی

میگن این نزدیکیا یه راهی هست،
می پیچه ، هی می‌پیچه
میره تا بالای کوه.
تا خود سبزه و رود،
تا خود ابر و سکوت.
...
میگن این راه به بوی گل ختم می‌شه
به تن خیس مه و آبی آبی‌ می‌رسه
...
به تمام این جاده که من فکر می‌کنم
لب اون چشمه پر آب زلال
روی اون سفره گل‌
توی آغوش خودم بودنتو
خالی خالی خالی می بینم ...

کنارگذر:
این وصف جاده‌ای بود که باز تازه کشف کردیمش. مسیری که از شمال خرمدره آغاز می‌شود، و بعد گذر از ویستان سفلی و پیله‌ورین  به روستای مغول آباد می‌رسد. پیاده که ادامه‌اش بدهی به طارم سفلی می‌رسی. زیبایی آرام بی‌نهایتش را دوست داشتم.

کنارگذر2:
احساس می‌کنم حادثه‌ای دارد اتفاق می‌افتد، حادثه‌ای از جنس حضور، از جنس میلاد، از ... . رسیدن‌اش را با شوقی عجیب منتظرم.

جاده‌ خاکی:
کشفت نمی‌کردم،
            بازت می‌شناختم
نمی‌آموختمت
به یادت می‌آوردم ..

(حسین منزوی)

هیچ نظری موجود نیست: