۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

پ...

من می گم: خوب نیستم نادر
نادر می گه: این که خیلی خوبه
من می گم: مسخره، خوبه ؟!
نادر می گه: پاشو بیا چایی و سیگار، فکر کنم پ...
وقتی رسیدم داشت با تلفن حرف میزد، یه زیرپیرهن مسخره و اون شلوارک گفتگوی تمدنهاش که پرچم همه کشورا حتی آمریکا روشه تنش بود. کاپشن و شالم رو پرت کردم رو کاناپه و برعکس نشستم روی مبل پایین اوپن آشپزخونه و زل زدم بهش.
نادر میگه: خوب ما چمونه ؟
من می گم: ما نه، من چمه ؟
نادر می گه: من و تو نداریم (و بعدش از اون خنده های مزخرف همیشگی اش می کنه)
من میگم: چه مرگشه جاده؟
نادر می گه: پس تو هیچیت نیست، جاده پ... (بعدش دوباره از اون خنده های مزخرف همیشگی اش می کنه)
من می گم: نمی شه یکم جدی باشی ؟
نادر می گه: بالاخره تکلیف ما رو مشخص کن، جاده چه مرگشه یا تو چه مرگته؟!
من می گم: مثل اینکه تو حالت بده !
نادر می گه : گفتم که ما چمونه !
توی سرم می زنم، سیگارم رو عصبی خاموش می کنم و در حالی که دارم زیرلبی به نادر فحش می دم میرم سراغ تلویزیون.
نادر می گه: خیلی جدی می گم باید بریم روستا.
من چیزی نمی گم
نادر چیزی نمی گه
منم چیزی نمی گم
نادر می گه: بریم درخت، کلبه، آتیش
من می گم: بریم جاده، بارون، پیاده
نادر چیزی نمی گه، سیگارش رو روشن می کنه و میره طرف پنجره ...

کنارگذر: فکر کنم نادر هم پ... !

هیچ نظری موجود نیست: