در حال تجربه یک سرگرمی جدید و خوشایند جادهای هستیم، من و رضا. راه میافتیم و دوتایی میرویم به کشف جادههای خاکی روستایی که نمیدانیم آخرشان به کجا میرسند ولی میدانیم میرسند حتماً. تا امروز سه تا شده و وقتی از بین درخت و مزرعه و شکوفه میرسیم به روستایی که آخر جاده است، انگار که قارهای کشف کرده باشیم، فریاد شادیمان میرود هوا و روستاییها به ما غریبهها با تعجب نگاه میکنند و نمیدانند ما امروز روستایشان را کشف کردهایم! . مقصدمان معلوم که نیست، خودمان را میسپاریم دست جاده و مطمئنیم هیچ جادهای به ما خیانت نمیکند، تازه اگر خاکی باشد و روستایی که اصلاً. گاهی وقتها باید زد به جادهخاکی، قصه جادههای آسفالت بدجور تکراری شده.
ربط دارد لابد:
رضا دوستم است. رضا خیلی دوستم است.
ربط دارد لابد:
رضا دوستم است. رضا خیلی دوستم است.
- - - - - - -
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر