یه روز یکی داشت برف های پشت بام رو پارو می کرد. بهش گفتن هم پاروش خوبه، هم ایزوگامش سïر نیست، هم دیواره پشت بوم محکمه، خیالت راحت باشه به حرف ما اعتماد کن. حین کار افتاد پایین گردنش شکست. پرسیدن پاروش مشکل داشت یا برفش، گفت:هیچ کدوم، اعتمادش،
ابراهیم رها
قصه ما به سر نمی رسد - آخرین قصه خاله پیرزن
کنارگذر: اعتماد هم توقیف شد، ایراندخت هم و هر دو رفیق جادهام بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر