۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

محسن

" الو سلام محسن، قربونت برم محسن. دلم تنگ شده برات محسن، محسن این چند روزی که نبودم به یادت بودم.  خوبی دیگه ؟ محسن برو یه بسته ماکارانی! بخر از اون 400 تومانی‌ها، بپز. من با داداشم دارم میام خونه. یادت باشه از اون رب بهداشتی خارجی بزن که خودت خریدی و آوردی، از اون یکی رب نزنی ها، خوب نیست. سیب زمینی هم بخر. محسن میام دنگمو حساب می کنم، به خدا محسن میام حساب می کنم. کاری نداری محسن، خداحافظ محسن!"
این را پسر جوانی پشت تلفن به هم خانه‌ای اش می گفت با صدای بلند و همه مسافران مینی بوس هم فهمیدند که او و برادرش امشب می خواهند ماکارونی دستپخت محسن را بخورند که با رب بهداشتی خارجی پخته شده است!

هیچ نظری موجود نیست: