تحمل افراد مبتلا به بیماری "پارانویا" سخت است. عالم و آدم را علیه خودشان میبینند و گمان میکنند، روزگار دست از چرخیدن برداشته و همه مردم زمانه میخواهند علیهشان توطئه کنند. ضعیفند و برای جبران این، خود را به افراد قوی میچسبانند، نه برای تعالی، بلکه برای پنهان کردن نقصشان. از تنهایی میترسند و قدرت خود را در تخریب دیگران، یارکشیهای کودکانه و هوچیگری مییابند که اگر این نکنند، آدمهای بیچاره، منزوی و تنهایی هستند. واقعیت را نمیپذیرند که اگر بپذیرند باید از آنچه در توهمشان وجود دارد فاصله بگیرند ولی خودخواهی این اجازه را نمیدهد، بیماری نمیگذارد.
به حالتی از تغییر هشیاری دچارند و موضوعاتی را احساس و ادراک میکنند که واقعیت خارجی ندارند، ولی او آنها را واقعی میپندارد و بر واقعی بودنشان اصرار دارد. همواره تصور میکند که شخصی قصد آزار و صدمه رساندن به او را دارد و همه عمل و عکسالعملهای افراد را علیه خود میداند.
بیماران پارانویید احتیاج به یاری ما دارند، آنها را دریابیم. حداقلش معرفی به یک روانپزشک حاذق و یا کمک روحی به آنهاست که این بیماری در حالت پیشرفته به اسکیزوفرنی تبدیل میشود.
به حالتی از تغییر هشیاری دچارند و موضوعاتی را احساس و ادراک میکنند که واقعیت خارجی ندارند، ولی او آنها را واقعی میپندارد و بر واقعی بودنشان اصرار دارد. همواره تصور میکند که شخصی قصد آزار و صدمه رساندن به او را دارد و همه عمل و عکسالعملهای افراد را علیه خود میداند.
بیماران پارانویید احتیاج به یاری ما دارند، آنها را دریابیم. حداقلش معرفی به یک روانپزشک حاذق و یا کمک روحی به آنهاست که این بیماری در حالت پیشرفته به اسکیزوفرنی تبدیل میشود.