احساس می کنم این جاده دارد برایم تمام میشود، این جاده هر روز. احساس میکنم روحم در جاده جاری نمیشود، انگار که دست و پایم را بسته باشند و بکشند پشت ماشینی در حال حرکت روی آسفالت. میخواهم بببینم و حس کنم، نمیتوانم. جادههای تازه هنوز پر از حس غریبیاند و شوق کشفشان روح را سرشار میکند، سرشار شوقی کودکانه.
جادهها تمام نشدهاند اما این جاده دارد تمام میشود، جادهای که برای رسیدن نباشد دیگر تمام شده است.
کنارگذر:
بوی پاییز میآید به همین زودی. دلم جاده رنگارنگ پاییزی میخواهد.
جاده خاکی:
کدوم کوه و کمر بوی تو داره
کدوم مه جلوه روی تو داره
همون ماهی که از قبله زنه سر
نشون از طاق ابروی تو داره
یار ...
جادهها تمام نشدهاند اما این جاده دارد تمام میشود، جادهای که برای رسیدن نباشد دیگر تمام شده است.
کنارگذر:
بوی پاییز میآید به همین زودی. دلم جاده رنگارنگ پاییزی میخواهد.
جاده خاکی:
کدوم کوه و کمر بوی تو داره
کدوم مه جلوه روی تو داره
همون ماهی که از قبله زنه سر
نشون از طاق ابروی تو داره
یار ...
۶ نظر:
پسرم! این بوی پاییز نیس بوی ماه رمضونه و سرمایی دلچسبی که تو مرداد زنجان جاریه! بعدم ارشد که در اومدی جادههات بیشترم میشن
بوی پاییز
راست میگی،این گرمای تابستان زیادی کش آمده.دلم جاده پر رنگ و آب میخواهد.
جاده همیشه تمام میشه
گاهی به رسیدن و
گاهی به نرسیدن ...
لطفتان را سپاس . بابت داشتن دوستان خوبي چون شما به خودم مي بالم .
را تمام نمی شود ... هر کار که می کنم تمام نمی شود...
عده ای می گویند باید بمانند و نروند و عده ای دیگر هم معتقدنند بیش از پیش می توانند صدای ما مردمان دردمند را به گوش جهانیان برسانند.هر چند این صدای خود را به جهانیان رساندن قصه دیگری است که مشخصا معلوم نیست سر از کجا در می آورد. نمی دانم آیا هنوز هم برای مردم غرب نه دولتمردانشان اهمیت دارد در این جا چه می گذرد و مردم در چه وضعیتی قرار دارند که بخواهند هم صدا شوند و باز رهبران کشورشان را...و از سوی دیگر سیاستهای دوگانه که مطمئنا همیشه در راستای منافع خودشان حرکت کرده اند و نشان داده اند با مردم ...
حالا باز خودم اینجا به واقع دچار تردید می شوم...و می مانم با همان غریبانگیهایم...تعارضات وجودی ام...
ارسال یک نظر