۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

آقا شما چرا ؟

عصر بود که کارم تهران تمام شد، سوار ماشین‌های آزادی شدم که بیایم ترمیینال و برگردم زنجان ، به نزدیکی‌های میدان که رسیدم دیدم پول خرد همراهم نیست،  حوصله غرغر راننده را نداشتم. چشمم یه دست مسافر بغل دستی‌ام افتاد که کرایه‌اش دستش بود و همه‌اش هم پول خرد. گفتم:" آقا تو پولتو بده من، یه هزاری میزارم رو خرده‌هاش کرایه هردوتامون رو حساب می‌کنم، راننده هم شاکی نمی‌شه."
پذیرفت، به میدان که رسیدیم، پول کرایه را آماده کردم و دادم به راننده، گفتم:" آقا دو نفر"
بغل دستی‌ام بلافاصله دستش را آورد جلو، و گفت: "‌آقا شما چرا، به جان خودم اگه بذارم، آقای راننده نگیر، من خودم حساب می‌کنم".

کنارگذر:
هیچ کس اندازه خوشحالی من را نمی‌داند، نه مثل این آدم‌های ضعیف تظاهر به خوشحالی کنم، جداً و حقیقتاً و قلباً و واقعاً خوشحالم. باور کنید، جان شما نباشد، به جان خودم. یک چیز هم بگویم، جاده خاکی سرعت آدم را می‌گیرد، کند می‌کند حرکت را و هیچ معلوم نیست وسط راه نمانی و تمام شود ناگهان. مگر راه صاف و مستقیم را از آدم گرفته‌اند که بزند به جاده خاکی. ها؟!

۳ نظر:

شهرزاد گفت...

اصن رسید یا نه نظرات؟ ....

شهرزاد گفت...

اصن رسید یا نه نظرات؟ ....

شهرزاد گفت...

فیلتر البته منظورم بود.